قول سدید



مشکل اصلی #کشور_ما این است که بجای آنکه #شایسته_سالاری باشد بجای انکه تخصص باشد و بجای آنکه جوانگرایی باشد متاسفانه #قومیت_گرایی ، #پارتی ، #جهالت ووو قرار گرفته است #آبادان این #پایتخت #مقاومت_و_ایثار از این قاعده باطل مستثنی نیست علی نیکی



مدت زمان: 1 دقیقه


علی نیکی:

موریانه ای به نام استحاله فرهنگی 

شیخ علی نیکی /k

☝️آن چیزی که می تواند صفحه بد تاریخ و روزگار نا فرهنگی و تاریکی فقر را از بین ببرد چند امر است :

1⃣اول: رواج  فرهنگ اندیشیدن 

اگر در جامعه ای تفکر و و اندیشیدن جای خود را به جهل و تعبد بدهند آن جامعه خواسته یا نخواسته از قطار پیشرفت و تمدن عقب خواهند ماند دقیقا همین جریانی که ما در کشور خودمان و دیگر کشور ها همجوار و غیر همجوار  مشاهده می کنیم 

وقتی توان و دانش یک ملت کم شود قطعا باید منتظر تصمیم دیگران برای خود باشند و اینگونه استقلال خود را از دست می دهند و برده فکری جماعتی دیگر می شوند که این جماعت اموال و خزائن مملکت را به تاراج می برند و مردم آن دیار را با زرق و برق زود گذر و هیجانات و خوشحالی های کاذب  مشغول می دارند تا مردم می خواهند به خود بیایند و به اطراف خود نگاه کنند منابع طبیعی و غیر طبیعی آن ها تمام شده است و آنگاه در می یابند که نه فقط منابع مادی ندارند بلکه عرق و ناموس و دیار خود را به مزبله ای الکترونیکی تبدیل کرده اند. و اینگونه به درختانی از درون خالی می مانند و حتی از برون هم شکسته و بی ثمر،کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَةٍ (الحاقه /7)

پس باید : 

✅الف) فرهنگ کتاب خوانی و مطالعه را افزایش داد (در این باره لازم به توضیح نمی بینم همه از اهمیت این مساله مطلعند)

✅ب) مردم مطالبه گر و جوانان پرسش گر

⬅️باید اندیشمندان و روشنفکران دینی مردم را به سمت و سوی مطالبه گری سوق دهند و از مسئولان پاسخ بخواهند چرا که یک مسئول بر او واجب است که جواب مطالبات مردمی را بدهد و از پاسخ دادن به آنها تفره یا فرار نکند 

و این معضل متاسفانه در شهر ما آبادان به چشم می خورد که بعضی از مسئولان نه اینکه پاسخی دارند تا جوابگو باشند خیر قضیه به قول ما طلبه ها سالبه به انتفاع موضوع است یعنی پاسخی ندارند بلکه حتی سواد کافی و وافی هم ندارند بگذریم

 تا روحیه مطالبه گری در مردم حاصل نشود پیشرفت و تمدن و حرکت به سمت مدینه فاضله تحقق پیدا نخواهد کرد.

✔️جوانان پرسشگر :

بنده از جمله کسانی هستم که با عقاید و سنت های موروثی مخالفم و همین عقاید خشک و بدون برهان و استدلال را از جمله عوامل عقب ماندگی می دانم

جوانان باید عقاید خود را با دلیل و استدلال بیاموزند نه با ارث ، و این امر متحقق نمی شود مگر اینکه فرهنگ مطالعه رونق بگیرد.مطالعه مطالعه مطالعه

انسان آن وقت پرسشگر می شود که نسبت به باید ها  و نبایدها به پذیرش یا عدم پذیرش آنها حساس بشود 

از مسائل روز ی و کشور و جریان فرهنگی و حرکات دشمنان خود مطلع باشد در این صورت می تواند ناقدی دقیق و هوشمند باشد.

اما صد افسوس و هزاران آه که برخی از جوانان ما در باغ فرهنگ غرب به اسارت مشغول اند. جمله زیبایی  است باغ و زندان .

ادامه دارد

تحمل مخالف را داشته باشید»


https://telegram.me/kalameyhaq


با سلام
روایتی از پیغمبر اسلام(ص) آمده است که "لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان فقد کفر"
در توضیح این روایت در کتاب "چه نیازی به علی(ع) است؟" دکتر شریعتی آمده است که هر دو در اوج ایمان و نمونه اعلای یک مسلمانند اما اختلاف بین اسلامی که در قلب ابوذر و فهمیدن ابوذر می گنجد با اسلامی که در ذهن و احساس و ادراک سلمان می گنجد و وجود دارد به قدری است - هر دو هم اسلام است - که اگر ابوذر خبر پیدا کند که سلمان اسلام را چگونه فهمیده، نبوت را چه جور معنی می کند و خدا را چه جور ادراک کرده فوری او را تکفیر می کند و یا در روایتی دیگر آمده که فوری او را بعنوان کافر و مرتد میکشد.
سوال من اینست که این اختلاف در چیست و چگونه این امکان وجود دارد که دو انسان با مقامی بالا در نزد خداوند، تا این حد در برداشت یک مسئله مشترک بنام اسلام این چنین اختلاف نظر داشته باشند که اگر یکی از عقیده قلبی دیگری با خبر شود او را مرتد بداند؟


با سلام و سپاس از ارتباطتان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

این حدیث گر چه متواتر و قطعی نیست اما از احادیثی است که سند محکم دارد و محدثان بزرگی، چون کلینی و محمد بن حسن صفار قمی ، بر آن اعتماد کرده و آن را به شرح زیر نقل کرده اند:
عن مسعدة بن صدقة عن جعفر بن محمد عن أبیه(ع) قال ذکرت التقیة یوما عند على(ع)فقال إن أبا ذر لو علم ما فی قلب سلمان لقتله وقد آخى رسول الله(ص)بینهما فما ظنک بسائر الناس (1)
مسعده به صدقه به نقل از امام صادق گوید:در محضر امام علی سخن از تقیه پیش آمد و حضرت فرمود. اگر سلمان آنچه از مقامات ما می دانست، کتمان نمی کرد و ابوذر را به آن آگاه می کرد، ابوذر او را می کشت. وقتی ابوذر و سلمان که رسول خدا آن دو را برادر خواند، این گونه اند دیگر حساب بقیه خلایق معلوم است.
نکته دیگر این که روایاتی که مربوط به اعتقادات هستند مثل این روایت، اگر توانستیم معنای معقول و منطقی و برهانی از آن بفهمیم ، که بر آن معنا روایت را حمل کرده و می پذیریم اما اگر نتوانستیم معنای معقول و مقبول و محکمی از آن بفهمیم بدون این که روایت را تکذیب کنیم، علم آن را به صاحبش (امام معصوم) حواله می دهیم .
اما این روایت در باره مقامات امامان علیهم السلام است که آن بزرگواران را مقاماتی است که تحمل و قبول آن فقط از ملائکه مقرب ، انبیای مرسل و مؤمنانی که در امتحان ایمان قلب ها، قبول شده اند برمی آید و هر کس که به آن درجه فوق العاده از ایمان نرسیده باشد ، را توان تحمل و باور و درک آن مقامات نیست و اگر از کسی آن مقامات را برای امامان بشنود ، چه بسا آن فرد را متهم به غلو کرده و قتل او را واجب بداند و او را بکشد از این رو امامان این مقامات را فقط برای بعض اصحاب خود اظهار کرده و آنها را از تکلم به این مقامات نهی کرده اند تا مبادا شیعیانی که تحمل درک این مقامات را ندارند ، تحریک شوند و به ریختن خون ناقل به عنوان غلو و ارتداد و شرک و سحر اقدام کنند.
سلمان از معدود افرادی بود که به درجه ای رسید که شایستگی داشت از اسرار اهل بیت و مقامات آنان آگاه شود و ابوذر با همه مقام و جلالتی که داشت ، از نیل به این مرحله محروم بود و اگر سلمان مقامات و اسراری که از امامان می دانست، برای ابوذر نقل می کرد ، چون ابوذر از درک و تحمل آنها ناتوان بود ، چه بسا او را به غلو و ارتداد و سحر محکوم کرده و به قتل می رساند یا با نقل این سخنان نزد دیگران اسباب و مقدمات قتل او توسط افراد بی تحمل را فراهم می نمود. (2)
ممکن هم هست که ضمیر فاعلی در جمله به علم بر گردد و ضمیر مفعولی به ابوذر یعنی اگر علم سلمان را ابوذر داشت، آن علم ابوذر را می کشت و باعث مرگ ابوذر می شد. زیرا او را توان تحمل شوق حاصل از آن علم نبود و آن را اظهار می کرد و نمی توانست کتمان کند و دیگران او را مرتد می شمردند و او را می کشتند. (3)
در خطبه متقین هم مشابه این معنا را داریم که وقتی همام از امام خواست که متقین را برای او وصف کند، امام بر او رقت آورد و به طور کلی فرمود : تقوا داشته باشید که خداوند متقیان را دوست می دارد. ولی با اصرار همام به تشریح اوصاف متقین پرداخت و این علم امام چنان همام را به شوق آورد که با تمام شدن خطبه فریادی کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد و امام فرمود : از همین اتفاق بر او می ترسیدم. منافقی که از این مطالب فهمی نداشت و تحمل فوق العاده حضرت را درک نمی کرد ،گفت: پس چرا خود شما را مرگ پیش نمی آید؟!(4)
آری آن علم را تحملی فوق العاده لازم است تا بتواند در خود نگه دارد و کتمان کند و از افشای آن پیش نااهل خودداری ورزد و در عین حال منفجر نشود.
از جابر بن یزید جعفی نقل شده که امام اسرار فراوانی از علوم خود برای من روایت کرد و از روایت آنها برای غیر منع کرد. به حضرت عرض کردم: با احادیثی که از اسرار خود برای من نقل کرده اید و از نقل آنها منع فرموده اید، باری سنگین بر دوشم گذارده اید و گاهی این علوم در سینه ام به جوش می آید به گونه ای که نزدیک است مجنون شوم. امام فرمود: ای جابر هر گاه تو را این حالت سنگین و خطرناک پیش آمد، به بیابان برو و حفره ای بکن و سر در آن کرده و روایات را در آن بخوان .(5)
پی نوشت ها:
1. کلینی، کافی، تهران، اسلامیه، 1363 ش، ج 1، ص 401؛ صفار قمی، بصائر الدرجات، تهران، اعلمی، 14104 ق، ص 45.
2. مجلسی، بحار الانوار، بیروت، الوفا ، 1404 ق، ج 22، ص 344.
3. همان.
4 صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه خطبه 193، ص 303-306.
5. مجلسی، همان، ج 46، ص 344.

منع:مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خــوابــ آلـوــدگی قرآن و نهج البلاغه همین جا با هم با سلامتی مهندس حسین حیدری بکاولی جشنواره هویت من جاب ویژن دانلود کتاب دانشگاهی خبرهای روز و دسته اول خیاطی زن روز